جدول جو
جدول جو

معنی مسیر دادن - جستجوی لغت در جدول جو

مسیر دادن
إفساح المجال
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به عربی
مسیر دادن
Route
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مسیر دادن
router
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مسیر دادن
路由
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به چینی
مسیر دادن
instradare
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مسیر دادن
routen
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مسیر دادن
wytyczać trasę
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مسیر دادن
прокладывать маршрут
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به روسی
مسیر دادن
прокладати маршрут
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مسیر دادن
routeren
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
مسیر دادن
enrutarse
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مسیر دادن
मार्ग देना
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به هندی
مسیر دادن
ルートを設定する
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مسیر دادن
merutekan
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مسیر دادن
güzergah belirlemek
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
مسیر دادن
경로를 설정하다
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
مسیر دادن
לנתב
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به عبری
مسیر دادن
راستہ بنانا
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به اردو
مسیر دادن
রুট নির্ধারণ করা
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مسیر دادن
วางเส้นทาง
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مسیر دادن
roteirizar
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مسیر دادن
kuongoza njia
تصویری از مسیر دادن
تصویر مسیر دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ یَ بُ دَ)
عبور دادن. گذراندن. گذردادن
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ / سِ تَ)
متاعی را به مهلت فروختن. جنس را تحویل مشتری دادن و قیمتش به مهلت و در آینده گرفتن. نسیه فروختن. نسیه فروشی:
به نسیه مده نقد اگرچند نیز
به خرما بود وعده و نقد خار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ تَ)
ترجیح دادن. تفوق دادن
لغت نامه دهخدا
(مُ)
بساردن. قلبه راندن و شخم کردن. (ناظم الاطباء). شخم کردن. شکافتن زمین. (دمزن). شیار کردن زمین. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
چون کسی عاشق زنی شود و بوصال او نرسد مو را در کاغذی پیچیده داخل صندوق (قوطی) گذارد و پیش معشوقه فرستد و غرض از آن اعلام ضعف و ضعیفی خود در محنت هجر است. اگر معشوقه هم مشتاق او باشد او نیز در جواب مو فرستد} وصف زلفش کی دل صد چاک را رو میدهد شانه با این ربط مو میگیرد و مو میدهد) (مخلص کاشی. بها)
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتار ساختن کسی را، مخفی گاه متهم یا مقصری را بعمال دولت نشان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر دادن
تصویر شیر دادن
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور دادن
تصویر سور دادن
مهمانی دادن ضیافت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاشنی دادن بمرغ شکاری: چون مرغ چند دیدت هوای دل یک چند داده بود ترا مسته. (ناصرخسرو)، طعمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
فتوی دادن: بخون خویش سر انجام میدهد محضر سیه دلی که چو طاوس در خود آرایی است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسار دادن
تصویر بسار دادن
شخم کردن بیل زدن هموار کردن زمین شخم کرده بساردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور دادن
تصویر سور دادن
((دَ))
مهمانی دادن
فرهنگ فارسی معین
برتری دادن، رجحان دادن، اولویت دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد